کم کم یاد می گیری...

ساخت وبلاگ

دنیا، پُر از شگفتی ها و رازهاست.

فکر می کنیم که آدم های نزدیک مان را می شناسیم،

امّا زمان با خودش چیزهایی می آورد که می فهمیم کم تر از آنچه فکر می کرده ایم، می دانیم؛

یعنی تقریبا هیچ.
همیشه بخشِ بزرگ تر حقیقت، در سایه قرار دارد.

حتّی اگر بخشِ روشن، بزرگتر شود، باز هم بُرد با سایه هاست.

کم کم یاد می گیری......
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 17:38

چرا هیچ‌كس به ما نگفته است كه زمینمدام چیزی را از ما پس می‌گیردو ما فكر می‌كنیم كه زمان می‌گذرد.شاید زمین، آن سیاره‌ای نیست كه ما در آن باید می‌زیستیمو از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان می‌ماندو به این زندگی برنمی‌گردد .از دست‌هایمان بیرون رفته‌ایماز چشم‌هایمانو همه‌چیزِ این خاك را كاویده‌ایم :ــ ما به‌همراه آب و باد و خاك و آتشتبعید این سیاره شده‌ایمو این‌جازیباترین جابرای تنهایي‌ست...  کم کم یاد می گیری......ادامه مطلب
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 163 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 8:28

زن ها می توانند در اوجِ دلتنگی لبخند بزنند،

آواز بخوانند،

غذای دلخواهت را تدارک ببینند ،


کودکانه با بچه ها بازی کنند


زن ها می توانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند ،
ببخشند و بخندند ...
تو از طرزِ آرایشِ موهایش یا رنگِ لب هایش ، لباسش یا حتی حرف هایش هرگز نمیتوانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده

دلتنگ یا دلشکسته است ..!


" زن بودن کارِ ساده ای نیست "

+ نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۶ساعت 16:57 توسط آیدا مهرآبادی |
کم کم یاد می گیری......
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 19:45

در سال ۱۹۵۷ گروهی از راهبان معبدی مجبور بودند که محل یک مجسمه بودای گلی را به محلی جدید انتقال دهند . به علت ساخت بزرگراه به سوی بانکوک ، قرار بود معبد تغییر محل داده شود، که جرثقیل می خواست تندیس را بلند کند ، بارش باران آغاز شد . راهب ارشد که تصور می کرد ممکن است بودای مقدس آسیب ببیند ، دستورداد م کم کم یاد می گیری......ادامه مطلب
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 106 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 18:00

به من بتابکه سنگ سرد دره‌امکه کوچکمکه ذره‌امبه من بتاب،مرا  ز شرم مهر خويش آب کن،مرا به خويش جذب کنمرا هم آفتاب کن...پ.ن: در زندگی لحظاتی پیش می آید که انسان نه کسی را دوست دارد، نه دلش می خواهد کسی او را دوست داشته باشد؛ از همه چیز و همه کس حتی از وجود خود بیزار است؛ مثل این که تمام نیروها و رشته ه کم کم یاد می گیری......ادامه مطلب
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 104 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 18:00


اگر در جهان راهی یافت می‌شد که آبِ رفته را به جوی بازگرداند، ارزش داشت که به خطاهای گذشته خود بیندیشیم،
ولی به راستی گذشته را باید از آنِ گذشتگان دانست؛
گذشته از آن گذشتگان است و آینده از آنِ توست.
مادام که از آنِ توست، نگهش دار و افکارت را، نه روی آزاری که در گذشته رسانده ای، بلکه روی کمکی که اکنون می‌توانی انجام دهی، متمرکز کن!
+ نوشته شده در شنبه بیستم خرداد ۱۳۹۶ساعت 14:59 توسط آیدا مهرآبادی |
کم کم یاد می گیری......
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 103 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 18:00

چرا هیچ‌كس به ما نگفته است كه زمینمدام چیزی را از ما پس می‌گیردو ما فكر می‌كنیم كه زمان می‌گذرد.شاید زمین، آن سیاره‌ای نیست كه ما در آن باید می‌زیستیمو از این رو، چیزی در ما همیشه پنهان می‌ماندو به این زندگی برنمی‌گردد .از دست‌هایمان بیرون رفته‌ایماز چشم‌هایمانو همه‌چیزِ این خاك را كاویده‌ایم :ــ ما کم کم یاد می گیری......ادامه مطلب
ما را در سایت کم کم یاد می گیری... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golden-buddha بازدید : 100 تاريخ : شنبه 20 خرداد 1396 ساعت: 18:00